بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 76
بازدید ماه : 1040
بازدید کل : 238924
تعداد مطالب : 157
تعداد نظرات : 30
تعداد آنلاین : 1
Alternative content
مطلب ارسالی ازmandana
نظرات جمعی از دانشجویان ساکن در یک خوابگاه دانشجویی در مورد سوسک
دانشجوی علوم ارتباطات : تا او هست، هیچکس تنها نیست.
دانشجوی حقوق : با اینکه همیشه شاهد اعمال دانشجویان است ولی هیچوقت و در هیچ دادگاهی علیه آنان شهادت نمی دهد !
دانشجوی مهندسی : شجاعتش برایم قابل تحسین است چون ماکت هر پل یا ساختمانی را که می سازم بدون توجه به احتمال تخریب آن ، به رویش می رود و افتتاحش می کند !
دانشجوی پزشکی : تنها موجودی است که از تیغ تشریح من هراسی ندارد و به طرفم می آید تا با فدا کردن جانش موجب پیشرفت علم پزشکی شود !
دانشجوی مدیریت : با آن جثه کوچک، آنچنان خانواده پر جمعیتش را مدیریت و اداره می کند که انگار مدیر بودن باید در خون هر کس باشد و درس خواندن بی فایده است !
دانشجوی زبان و ادبیات فارسی : او هیچوقت حرفی نمی زند. ولی با سکوتش هزاران حرف را به من می آموزد !
دانشجوی روانشناسی : درون گرا، خجالتی، کم حرف، یک شخصیت منحصر به فرد !
دانشجوی علوم سیاسی : به هیچ دسته و گروهی وابسته نیست، تک و تنها برای هدفش تلاش می کند !
دانشجوی برق : وقتی روشنایی و خاموشی در نحوه حرکت او بی تاثیر است، من را متوجه نیرویی فراتر از برق می کند !
دانشجوی کامپیوتر : مغز کوچک او با آن همه ذخایر اطلاعاتی بسیار پیشرفته تر از فلش ۳۲ گیگ است !
دانشجوی فیزیک هسته ای : زندگی در خوابگاه حق مسلم اوست !
دانشجوی تربیت بدنی : آنقدر عضلاتش نیرومند است که می تواند از دیوار راست هم بالا برود !
دانشجوی زبان شناسی : هیچکس زبانش را نمی فهمد !
دانشجوی علوم تربیتی : شیوه تربیتی او در تعلیم فرزندان بی شمارش برایم قابل احترام است. چرا که تمام آن فرزندان بی چون و چرا ادامه دهنده راه او می باشند !
دانشجوی زمین شناسی : کاش می توانستم به مانند او به اعماق زمین بروم و ندیدنی ها را ببینم !
دانشجوی زبان انگلیسی : ! It is always silent
دانشجوی تاریخ : گذشت اعصار و قرون نتوانسته هیچ تاثیری در ظاهر و عقاید و شیوه زندگی او بگذارد !
دانشجوی فلسفه : همیشه فلسفه وجودی او برایم سوال بوده. ولی مطمئنم که درپس خلقتش هدفی والا نهفته است !
دانشجوی هنر : هیچوقت منتظر نمی شود تا بتوانم پرتره اش را تمام کنم !
دانشجوی مکانیک : با الهام از او توانستم خودرویی بسازم که هم در آب و خشکی حرکت کند و هم بتواند از سطوح صاف و صیقلی بالا برود !
دانشجوی آمار : بدون شک از یک روش آماری قوی برای محاسبه تعداد فرزندانش بهره می برد !
دانشجوی اخلاق : آنقدر با مرام و پایبند به اخلاقیات است که تا به حال نگذاشته هیچکس اشک او را ببیند. حتی زمانیکه فرزندش را جلوی چشمانش له می کنند !
دانشجوی جغرافیا : مکان ، آب و هوا و شرایط محیطی در او تاثیری ندارد. چون او همه جا هست !
2. Second, be sure that the object you found was
Indeed a baby by employing classic sniffing techniques. 3. Next you will need to flatten the baby before actually beginning theHugging process.
4. The 'paw slide'
Simply slide paws around baby and prepare for possible close-up.
5. Finally, if a camera is present, you will need to execute
the difficult and patented 'hug, smile, and lean' so as to
Achieve the best photo quality.
شعر "میراث" از شاعر "مهدی اخوان ثالث"
پوستینی کهنه دارم من
یادگاری ژنده پیر از روزگارانی غبار آلود
سالخوردی جاودان مانند
مانده میراث از نیاکانم مرا ، این روزگار آلود
جز
پدرم آیا کسی را می شناسم من
کز نیاکانم سخن گفتم ؟
نزد آن قومی که ذرات شرف در خانه ی خونشان
کرده جا را بهر هر چیز دگر ، حتی برای آدمیت ، تنگ
خنده دارد از نایکانی سخن گفتن ، که من گفتم
جز پدرم آری
من نیای دیگری نشناختم هرگز
نیز او چون من سخن می گفت
همچنین دنبال کن تا آن پدر جدم
کاندر اخم جنگلی ، خمیازه ی کوهی
روز و شب می گشت ، یا می خفت
این دبیر گیج و گول و کوردل : تاریخ
تا مذهب دفترش را گاهگه می خواست
با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید
رعشه می افتادش اندر دست
در بنان درفشانش کلک
شیرین سلک می لرزید
حبرش اندر محبر پر لیقه چون سنگ سیه می بست
زانکه فریاد امیر عادلی چون رعد بر می خاست
هان ، کجایی ، ای عموی مهربان ! بنویس
ماه نو را دوش ما ، با چاکران ، در نیمه شب دیدیم
مادیان سرخ یال ما سه کرت تا سحر زایید
در کدامین عهد بوده ست اینچنین ، یا
آنچنان ، بنویس
لیک هیچت غم مباد از این
ای عموی مهربان ، تاریخ
پوستینی کهنه دارم من که می گوید
از نیاکانم برایم داستان ، تاریخ
من یقین دارم که در رگهای من خون رسولی یا امامی نیست
نیز خون هیچ خان و پادشاهای نیست
وین ندیم ژنده پیرم دوش با من گفت
کاندرین بی فخر بودنها گناهی نیست
پوستینی کهنه دارم من
سالخوردی جاودان مانند
مرده ریگی دساتانگوی از نیاکانم ،که شب تا روز
گویدم چون و نگوید چند
سالها زین پیشتر در ساحل پر حاصل جیحون
بس پدرم از جان و دل کوشید
تا مگر کاین پوستین را نو کند بنیاد
او چنین می گفت و بودش یاد
داشت کم کم شبکلاه و جبه ی من نو ترک می شد
کشتگاهم برگ و بر می داد
ناگهان توفان خشمی با شکوه و سرخگون برخاست
من سپردم زورق خود را به آن توفان و گفتم هر چه بادا باد
تا گشودم چشم ، دیدم تشنه لب بر ساحل خشک کشفرودم
پوستین
کهنه ی دیرینه ام با من
اندرون ، ناچار ، مالامال نور معرفت شد باز
هم بدان سان کز ازل بودم
باز او ماند و سه پستان و گل زوفا
باز او ماند و سکنگور و سیه دانه
و آن بآیین حجره زارانی
کانچه بینی در کتاب تحفه ی هندی
هر یکی خوابیده او را در یکی
خانه
روز رحل پوستینش را به ما بخشید
ما پس از او پنج تن بودیم
من بسان کاروانسالارشان بودم
کاروانسالار ره نشناس
اوفتان و خیزان
تا بدین غایت که بینی ، راه پیمودیم
سالها زین پیشتر من نیز
خواستم کاین پوستیم را نو کنم بنیاد
با هزاران آستین
چرکین دیگر برکشیدم از جگر فریاد
این مباد ! آن باد
ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست
پوستینی کهنه دارم ن
یادگار از روزگارانی غبار آلود
مانده میراث از نیاکانم مرا ، این روزگار آلود
های ، فرزندم
بشنو و هشدار
بعد من این سلخورد جاودان
مانند
با بر و دوش تو دارد کار
لیک هیچت غم مباد از این
کو ،کدامین جبه ی زربفت رنگین میشناسی تو
کز مرقع پوستین کهنه ی من پاکتر باشد ؟
با کدامین خلعتش آیا بدل سازم
که من نه در سودا ضرر باشد ؟
ای دختر جان
همچنانش پاک و دور از رقعه ی آلودگان می دار
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
تفریحی
و آدرس
fathi.LoxBlog.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.